۱۳۹۳ فروردین ۲۵, دوشنبه

روزگارِ جوانی ویدئویِ کوتاهی می‌دیدم از یه اجرایِ زنده‌یِ خوزه مرکه، خواننده‌یِ کاردُرستِ فلامنکو. اجراهای زنده‌یِ فلامنکو خیلی شبیه به اجراهایِ زنده‌یِ موسیقی سنّتیِ خودمونه. نوازنده‌ها دور می‌شینن و هر کدوم سازِ خودش رو می‌زنه و خواننده هم اون وسط، از خود بی خود، از تهِ حنجره و با صدایِ کلفت و زمخت می‌خونه. یه جایی آخرایِ ویدئو، یه گیتاریستِ میون‌سالِ لاغری که ریتم گرفته بود، از خود بی‌خود شد و بلند شد و گیتارش رو داد دستِ بغل‌دستی‌ش و دو سه قدمی اومد جلو. دستاشو باز کرد وشروع کرد به پا کوبیدن. 
برایِ من، فلامنکو با خاطره‌یِ همین چند ثانیه تویِ ذهنم ثبت شده. لحظه‌ای که کسی که قرار نیست، و نه اصلا رقصِ فلامنکو بلده، به وجد میاد و بدونِ توجه به اینکه داره کنسرتِ زنده اجرا می‌کنه، بلند می‌شه و شور و شوقش رو با پا کوبیدن رویِ زمین نشون می‌ده.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر