خُب راستش امثالِ من پناه میبردند به مدرسه. از دستِ چه؟ خودتان خوب میدانید. قصّهخوانیِ مادربزرگ در شبهایِ تابستان و هندوانههایِ خنکِ وسطِ حوضِ حیاط، کلاههایی است که دستهجمعی سرِ خودمان میگذاریم تا مرهمی باشد بر زخمهای تاریخی، بیفرهنگیِ همگانی و البته گُشادیِ نظاممند و جمعیمان.
مدرسه سیستمی نبود که به خودیِ خود از دلِ بُتهای بیرون اومده باشه. مدرسه، درست مثلِ مجلس، عصارهیِ فضایلِ ملتی بود که سالیانِ سال گرسنگی و قحطی را تحمل کرده بود و نتوانسته بود ساز و کار دنیایِ جدید را به موقع بفهمد و مدرنسازیِ صنعتیِ حکومتی هم طبعاً کاری از پیش نبرد. پولِ نفت موهبتی از خدایانِ دنیایِ جدید بود که خرجِ شکمِ قحطیزدگانِ خاورمیانه شد و حاصلش نه رسیدن به فرهنگِ مدرن و در مرکز قرار گرفتنِ انسان، که خیلی ساده تولید مثل بود. ما فرزندانِ چهارم و پنجم کسانی هستیم زادهی پولِ نفت، کسی برایِ بودنِ ما نقشهای نداشت. ما به مدرسه پناه میبردیم و برامان مهم نبود قرار نیست در ساعتهای متمادیِ کلاسهای زبان و هندسه و عربی، نه انگلیسی یاد بگیریم، نه هندسه و نه عربی.
ما شاد بودیم از اینکه جایی هستیم که زورگویی کمتر است. انتخاب بینِ بد و بدتر؟ از دیرباز دچارش بودهایم.
مدرسه سیستمی نبود که به خودیِ خود از دلِ بُتهای بیرون اومده باشه. مدرسه، درست مثلِ مجلس، عصارهیِ فضایلِ ملتی بود که سالیانِ سال گرسنگی و قحطی را تحمل کرده بود و نتوانسته بود ساز و کار دنیایِ جدید را به موقع بفهمد و مدرنسازیِ صنعتیِ حکومتی هم طبعاً کاری از پیش نبرد. پولِ نفت موهبتی از خدایانِ دنیایِ جدید بود که خرجِ شکمِ قحطیزدگانِ خاورمیانه شد و حاصلش نه رسیدن به فرهنگِ مدرن و در مرکز قرار گرفتنِ انسان، که خیلی ساده تولید مثل بود. ما فرزندانِ چهارم و پنجم کسانی هستیم زادهی پولِ نفت، کسی برایِ بودنِ ما نقشهای نداشت. ما به مدرسه پناه میبردیم و برامان مهم نبود قرار نیست در ساعتهای متمادیِ کلاسهای زبان و هندسه و عربی، نه انگلیسی یاد بگیریم، نه هندسه و نه عربی.
ما شاد بودیم از اینکه جایی هستیم که زورگویی کمتر است. انتخاب بینِ بد و بدتر؟ از دیرباز دچارش بودهایم.