یه جا خوندم ملا نصرالدین میره پیش پادشاه میگه یا پادشاه، اجازه بده امروز من ناهار مخلوقات رو بدم. پادشاه میگه نتانی. ملا عرض میکنه چه دانی؟
خلاصه قرار میشه ملا ناهار خلق رو بده و اگه کسی ناراضی بود، پادشاه گردن نصرالدین رو بزنه. چند ساعت قبل ناهار نصرالدین همهی شبکههای تلویزیونی رو بسیج میکنه که خبر بدن امروز ناهارتون رو نصرالدین میده، چربتر از همیشه. ولی لطفا شلوغش نکنید و ناهار خدمت آقایون خونهدار باشید و بیخود سر ملانصرالدین رو شلوغ نکنید و بذارید به آشپزیش برسه و کلا برای سلامتی خوبه تو خونه ناهار بخورید و اصلا تا الانشم بهتون ناهار دادیم خیلی لطف کردیم و کار و تلاش و کوشش به سبک آلمان و چین و ماچین خیلی خوبه و اگه بیایید ناهار نصرالدین رو بخورید یونجهی کارتی نمیدیم بهتون امسال.
خلاصه مردم تا بیان و زیرنویسای ششصد شبکهی تلویزیونی رو بخونن وقت ناهار میگذره و آقایون خونه مجیور میشن با تخم مرغ آبپزی چیزی دل خانومای خونه رو به دست بیارن.
حتما فکر میکنید این یه پایان خوشه. متاسفانه باید بگم خیر. درست زمانی که همه چیز خوب پیش میرفت، ماهی غولآسایی که خونهشون تلویزیون نداشت، سرش رو از دریا آورد بیرون و قابلمهی ملانصرالدین رو بلعید و گفت: هنوز دو قورت و نیمش مونده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر