۱۳۹۳ مرداد ۶, دوشنبه


جماعتی چنان دارند نظر می‌دهند و تحلیل‌ها و راه‌کارها و بیانیه‌های نیم‌پز به در و دیوارِ فیسبوک می‌چسبانند و عده‌ای چنان مُحکم لایک می‌زنند و هوار می‌کشند که آدم می‌ماند نکند نظر دادن و موضع‌گرفتن درباره‌یِ هر چیزِ دانسته و نادانسته آبِ حیاتی است که شخص اسکندر در لشکرکشی‌هایش به شرقِ دور به آن دست نیافت.
آنش به کنار، کاش دست‌کم گوشه‌یِ چشمان‌شان را به نان و ماست خورندگانِ جهان باریک نکنند و هی تهدید نکنند که به خاطرِ همین دور ایستادن از میدانِ نظر، عنقریب صاعقه‌ی کاپیتالیسم، مارکسیسم و لیبرالیسم در ماتحتِ ما فرو خواهد رفت.

۱۳۹۳ مرداد ۴, شنبه

فردای روزی که نوبت به روحانی رسید، کسانی در روزنامه‌های صبح یقه می‌دراندند که فیسبوک چه شد؟ تیتر یک می‌زدند که شبکه‌ی اجتماعی آزاد باید گردد، که به زعم من، نشانه‌ای بود از نفهمیدن صدر و ذیل ماجرا.
یک سالی از نشستن روحانی پشت رُل می‌گذرد و کم نیستند از اعضای دولت که فیسبوک و توییترشان منبع خبر رسمی باشد. چند روز پیش از فیسبوک‌بازترین‌شان، یعنی آقای ظریف، پرسیده بودند چرا اینترنت در ایران فیلتر دارد، اما اعضای دولت آن طرف فیلتر هم فعالیت می‌کنند؟ گفته بود مردم ما از پورنوگرافی کودکان بیزار است، لذا گردن مسگران اینترنتی را می‌زنیم. گمانم خود صنعت پورن هم نظر مثبتی به پورنوگرافی کودکان نداشته باشد‌ و توضیح بیشتر در این مورد عین بی‌نمکی‌ست.
امروز در مراحل خرید فیلترشکن به دروازه‌ی پرداخت اینترنتی بانک ملت منتقل شدم و پول پرداخت کردم و در جا فیلترشکنی اعلا تحویل گرفتم، برای سه ماه. بلی، سرویس فروش فیلترشکن به زودی در رسواخانه‌ی ملی هم تبلیغ خواهد کرد.
پرسش صد امتیازی این بود: آقای ظریف، شما از کدام فیلترشکن استفاده می‌کنید و آن را از کجا تهیه کرده‌اید؟
Li

امروز آژانس گزارش داد ایران کارِ رفع و رجوعِ اورانیومِ بیست درصد را به پایان رسانده و همزمان بچه‌ی خوبی هم بوده. برخوردارانِ جهان هم برایِ تشویق این بچه‌ی شرور قسطِ هشتمِ آن 4.2 میلیارد دلار از پول‌هایِ فریز شده‌اش را آزاد کردند که برود برایِ خودش چیز میز بخرد. در ضیافتِ تولیدِ انبوهِ اخبار و نظرات و تحلیل‌هایِ تکراری در خبرگزاری‌های وطنی پیرامونِ ماجراجویی‌هایِ هسته‌ایِ گروهی از اقلیتِ دانشجویانِ اسطرلاب به دستِ علم و صنعت و تلاشِ ظریف و دوستان برایِ جمع و جور کردنِ اوضاع، بارها و بارها گفته می‌شود فعالیتِ هسته‌ای مملکت‌مان همواره صلح‌آمیز بوده. کسی هم زحمت پرسیدنِ ماجرایِ اورانیوم بیست‌درصدی را به خودش نمی‌دهد و نمی‌‌پرسد چرا وقتی معلوم شد این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست، این قدر سریع بی‌خیالِ تولید و نگهداریِ آن شدند.
جلیلی، لابد بدونِ هیچ دلیلی، می‌گفت تا فرو ریختنِ خیمه‌ی دشمن تنها ده ضربه‌ی شمشیر باقی‌ست و کسانی در سایت‌ها و روزنامه‌هایی که به خرجِ پایداری‌چی‌ها (بخوانید به خرجِ ملت ایران) می‌چرخند، هنوز نِق می‌زنند اکنون که بیست درصدی را دادیم رفت، دیگر چه داریم که در برابرش امتیاز بگیریم؟!‍ گمان می‌کنم این جماعت بینِ خودشان شوخی شوخی بمبِ اتمی را هم جزوِ حقوقِ مسلم می‌پندارند و نظر می‌دهند بچه حق دارد با هر چیزی که دلش بخواهد بازی کند.
گاه‌گاهی باید خوشحال بود از اینکه آریایی‌های ساکن اینجا تنبلی و تن‌پروری و در کردنِ قمپز را به کار و تلاش و پیشرفت ترجیح می‌دهند.

۱۳۹۳ تیر ۳۰, دوشنبه

سرعت انتشار اخبار باعث شده عده‌ای گمون کنن اوضاع جهان خیلی بدتر از صد سال پیش شده. برای ابراز ناراحتی مختارن آدما، اما بافتن اراجیف و نوشتن و پراکنده کردن تحلیلا و یادداشتای دوزاری نشون از هول شدنِ یه عده داره. بهتره خونسردی خودشون رو حفظ و از تحلیل شرایط دست بردارن.

۱۳۹۳ تیر ۲۰, جمعه


کسانی در گوشه و کنار فیسبوک، عینِ حالی که از فقدانِ آزادیِ قلم و بیان و از این دست نالانند، چنین جمله‌هایی را تولید و هوا می‌کنند: «اگر هنوز شوق و ذوق دکورسازی با «عکس بوسه فلسطینی- اسرائیلی» داشتید، بدانید که چیزی جز یک «احمق» نیستید؛ اگر مامور بی جیره و مواجب موساد نباشید». 
خرج کردنِ اصطلاحاتی چون «احمق» و «مامور بی‌جیره و مواجب موساد» به شیوه‌یِ پاشیدنِ نقل و نبات در جشن‌ها و عروسی‌ها، از فاحشه خواندنِ کسانی که چون ما نمی‌اندیشند زیانِ بیشتری دارد. آنی که علینژاد را به خاطرِ اعتقادش به پوششِ اختیاری فاحشه می‌خواند، اندیشه و اعتقادش را پنهان نمی‌کند و تنها شیوه‌یِ مخالفتش زیادی خشونت‌بار است. اما اینی که دیگرانی را به جرمِ بازنشرِ عکسی «مامورِ موساد» می‌خواند، گسل‌هایِ تازه‌ای برایِ نفرت‌ورزی ایجاد می‌کند و سخت نیست تصور زمانی که پامنبری‌ها و لایک‌زن‌های چنین موجوداتی از مرز میلیون بگذرد.

۱۳۹۳ تیر ۱۶, دوشنبه

مستشارهای میلیاردی

بعد از آن که دروازه‌ی ایران نود دقیقه جلوی آرژانتین بسته ماند، در گوشه‌ای از اینترنت نوشتند مربی خارجی برای والیبال آوردیم آن شد، مربیِ خارجی برای فوتبال آوردیم این شد. نمی‌شود مدیر و پرزیدنتِ خارجی هم بیاوریم بلکه مملکت فلان شود؟
حدود صد سال پیش حضرت والاهایی در ایران، مستشار خارجی وارد می‌کردند برای سامان دادن به امور. مستشار از نظم و انضباط و پرهیز از لفت و لیس شخصی دم می‌زد و سپردنِ کار به کاردان. دست آخر هم از اوضاعِ بچاپ بچاپِ الدوله‌ها و الملک‌ها سرگیجه می‌گرفت و راهی همانجایی می‌شد که از آن آمده بود.
کارلوس کی‌روش، مستشارِ خارج و گران‌قیمتِ فوتبالِ ملّیِ ما، در برنامه‌یِ حاشیه‌پردازِ فردوسی‌پور چیزی نگفت جز نظم داشتن، به موقع تمرین کردن و لباس و زمینِ مناسب تهیه کردن و البته سپردنِ کار به کاربلد. دردناک این‌که برایِ شنیدنِ این‌ها میلیارد میلیارد پول می‌دهیم و دستِ آخر حاضر هم نیستیم به حرفِ آن فلک‌زده گوش بدهیم.
دعوت از مستشارانِ خارجی برایِ سامان دادن به امور مالی از مُد افتاده، ولی به نظر نمی‌رسد برخوردِ جماعتِ برخوردار با پول تفاوتی کرده باشد. سرنوشتِ نامعلوم هزار هزار میلیاردها که گاهی گوشه‌اش از جیبِ امثالِ زنجانی بیرون می‌زند، نشان می‌دهد لفت و لیس‌های الدوله‌ها و الملک‌ها بیشتر به آفتابه‌دزدی می‌مانسته.

۱۳۹۳ تیر ۱۳, جمعه

کپی‌کاری‌های تهوع‌آور

با بیرون زدنِ کُپی‌کاریِ سریال رمضانی «هفت‌سنگ» از روی دستِ «مدرن فَمیلی»، کسانی دادِ مجازی سر داده‌اند که ای وای این از آن کُپی شد. انگار کُپی‌کاری از بیخ و در جهان چیزِ تازه‌ای است یا کُپی‌کاریِ صدا و سیمایِ ملّی از روی دستِ فرهنگِ جهان‌خوارِ بزرگ پدیده‌ای است نوظهور. انگار نه انگار که پیش از این برکینگ‌بد و فرندز و لاست و غیره و ذالک را هم دوستان جویده‌اند و تاپاله‌اش را از سیمایِ وزین‌مان تقدیم بینندگانِ عزیز کرده‌اند.
زمانی که بشر شروع به نوشتن کرد از پیش‌ترش خبرِ چندانی نداریم- با دست و د‌ل‌بازی از روی دستِ انسان‌ها و تمدن‌ها و فرهنگ‌های دیگر رونویسی کرد و کتاب رویِ کتاب، لوحه روی لوحه و کتیبه روی کتیبه انبار کرد. چیزهایی چنان تکرار و رونویسی شد و نشانه‌هایِ وجود آن این‌جا و آن‌جا، دهان به دهان و کتاب به کتاب، چرخید که شد واقعیت و کسانی برای پیدا کردن آب حیات و درخت زندگی لشکر کشیدند و خون ریختند. کپی‌کارهای رندِ اورجینال اما هاله‌ای از تقدس پیرامونِ کُپی‌کاری‌های خود می‌کشیدند و در ماشینِ کپی‌کاری، اسطوره را به دین و مذهب تبدیل می‌کردند.
در دنیایِ امروز هم کپی‌کاری مثلِ هر چیزِ دیگری، سرعتی سرسام‌آور پیدا کرده و همچنان بعضی وقت‌ها نمی‌شود اصل را از کپی تشخیص داد و تازه بسیاری از کپی‌ها از اصل‌شان بهترند. سری بزنید به این سایت و ویدئوهایش را ببینید: everythingisaremix.info. خود فرندز هم کپی‌کاری بود از روی سیت‌کام‌های پیشین. بعد از فرندز هم عده‌ای همان فرمان را گرفتند و رفتند. فقط در دنیای امروز رندانِ دیگری ظهور کرده‌اند که هاله‌ای به اسمِ کپی‌رایت دور و ور آثارِ ملّت کشیده‌اند که اگر می‌برید، اگر کپی می‌کنید، دست‌کم آزاده باشید و بگویید.
در کپی‌کاری در سیمای وطنی دو مشکل عمده می‌بینم: اول اینکه کپی از اصل بسیار بسیار بدتر و خام‌دستانه‌تر است. دومی این است که اصلِ جنس لایه‌ای دارد که کپی‌کار وطنی معمولا متوجهِ آن نیست. فرندز نقشه‌ای دقیق از مفهوم رفاقت و عشق و رابطه‌ی آمریکایی است. فرندز به جز کمدی بودنش، سریالی‌ست آموزشی برایِ فهمیدنِ اخلاقِ رابطه با جنس موافق و مخالف، از زاویه‌ی دیدِ انسانِ سفیدپوستِ متوسطِ نیویورک‌نشین. کدام کمدی تلویزیونیِ ما نظامی اخلاقی را آموزش می‌دهد؟ کمدی و طنزِ ما اساساً پشتِ سنگرِ احمقانه‌ی «هر چیزی نقدپذیر است» و «داریم نقد می‌کنیم خب» پنهان شده و حواسش نیست طنز هم بد نیست نظامی اخلاقی داشته باشد. این یکی تهوع‌آور است.

دیگر اینکه محصولاتی این چنین کُپی شده، نمونه‌ی دیگری است از پدری‌ای که دولت‌مان در حق ملت‌مان می‌کند. پدر می‌گوید آن جنسِ اصل بد است و برایِ جهاز هاضمه بیماری‌زا. ای فرزند! بشقاب‌ت را به زور از روی سقف‌ت برمی‌دارم و خودم چیزی زیر سقف‌ت می‌فرستم پاک، مغذی و مقوی. تبدیل شدن زوجِ همجنس‌گرای مدرن فمیلی به زوج معمولیِ هفت‌سنگ، تنها پرده‌ی کوتاهی از این نمایش پدر و فرزندیِ جاری بینِ دولت و ملّت است.