۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

جام جهانی امسال برای من چطور بوده؟


بازی‌های جام جهانی امسال را تقریبن دنبال کردم. همراه با فواد نشستیم و بازی بعضی از تیم‌ها را هم بررسی کردیم مثلن. من به طور سنتی طرف‌دار تیم انگلیس بودم با آن بازیکن‌های بی‌نظیرش. خط میانه‌ی خوب و یاد سانترها و ضربه‌های بکهام. از آلمان بیزار بودم مثل بسیاری دیگر که آلمان تیم منفورشان بوده و هست.
اما بازی‌ها که شروع شد، تیم‌های خوب یکی یکی بازی‌های مزخرف و کسل‌کننده ارائه کردند و حذف شدن‌شان را می‌شد از همان دور اول مسابقات پیش‌بینی کرد. تیم‌های آفریقایی بدتر از همیشه بودند. بیش‌تر شبیه چند نفر بادی‌بیلدینگ‌کار بودند که حالا آمده‌اند فوتبالی هم بازی کنند. هل دادن و خطا کردن و ساق شکستن را خوب بلد بودند، اما پاس دادن و شوت کردن و استفاده از فضاهای خالی اصلن برایشان مفهوم نبود.
دفاع ایتالیا فقط یک اسطوره‌ی از دست رفته بود. خط حمله‌اش ضعیف‌تر و احمق‌تر از همیشه بود. دروازه برای یاکوینتا خیلی کوچک بود و مهاجمان جوانش هم چندان راحت نبودند توی زمین. زامبروتا و کاناوارو هنوز مقیم خط دفاع ایتالیا بودند و پیری به سراغشان آمده بود و جناب مربی حاضر نشده بود هیچ ریسکی بکند روی هیچ بازیکن جدیدی لابد. کاری هم از دست گتوسو ساخته نبود. ایتالیا که هیچ علاقه‌ای به بازی‌اش نداشتم هیچ وقت، حذف شدنش بدیهی بود. اشک‌های‌شان در بازی آخرشان به همین خاطر به نظرم احمقانه می‌آمد و تلاشی بود برای زنده کردن آن پنالتی روبرتو باجو مثلن.
برزیل هم شبیه یک تیم آفریقایی بود بیش‌تر تا برزیل همیشگی. بازی برزیل آن‌قدرها جذبم نکرده هیچ وقت. بازیکنان برزیل مثل پرنوگرافری هستن که دوست دارند تمام زوایای ممکن را نشان بدهند. دقت و ظرافت و این‌طور چیزها خبری نیست. اوج این موضوع می‌شود بازیکنی مثل رونالدینیو که از هر جا به هر جا در زمین حاضر است دریبل بزند ولی پاس ندهد. ریوالدو البته حسابش جدا بوده و هست. و البته برزیل امسال! برزیل دفاعی! برزیل پر از بازیکنان گنده،نه از لحاظ بازی، از لحاظ حجم و وزن! بازیکنان به اصطلاح گولاخ! چیزی شبیه تیم‌های آفریقایی که وصف‌شان رفت. هفت هشت نفر برای هل دادن آمده‌اند که کارشان را خوب انجام می‌دهند و یکی دو نفر هم برای دریبل زدن و نمایش. کاکا و روبینیو البته نتوانستند استریپ تیز کنند برای تماشاگران بریزیل‌دوست. جای بسی تاسف. فابیانو البته هر طور شده گل خودش را زده و آقای داور هم آبشارها و ساعدهایی که زد را به عنوان یک سری ضربه‌ی قابل قبول در والیبال، در فوتبال هم قبول کرد و بعد از گلی که او به ساحل عاج زد، سوتش را به صدا درآورد و در ناباوری ساحل عاجی‌ها وسط زمین را نشان داد و با لبخندی رو به فابیانو به او گفت: بازم که تو شیطونی کردی! البته بهای این گل شکستن ساق الانو بود! بهای سنگینی نبود لابد برای تماشاگرانی که بازی برزیلی دوست دارند!
آرژانتین تبدیل به یک کلکسیون از ستاره‌ها شده و مسی هم گل سرسبد این ستاره‌ها. چماقی در دست گزارش‌گران فوتبال. چیزی برای پز دادن. چیزی برای این‌که بگویند ما چقدر خوشبختیم که مسی هست که جلوی ما دریبل بزند! البته بازی مسی برای من دوست داشتنی است، اما نه در تیم ملی آرژانتین. نه در یک نمایشگاه ستارگان بی‌نظیر. نه در تیمی که آن قدرها هم تیم نیست. مارادونا هم در کنار زمین برای خودش ماجرایی است. او وقتی بازیکنانش را تعویض می‌کند، در آغوش‌شان می‌گیرد و بر پشتشان می‌کوبد که ای دوربین‌ها! ببینید که من چه صمیمیتی دارم با این‌ها. ببینید ما چقدر رفیقیم. یک صمیمیت نمایشی برای دوربین‌های هزار فریم در ثانیه‌ی بازی‌ها.
اسپانیا امیدوارکننده‌تر بود برایم. کلکسیونی از هافبک‌های رده اول دنیا که خوب کنار هم جفت و جور شده‌اند که تیم بتواند در اکثر دقایق بازی صاحب توپ باشد. مشکل اصلی تیم اما این بوده که نمی‌‌دانند حالا که توپ دستشان است، چه کار قرار است بکنند. طول و عرض و ارتفاع زمین را طی می‌کنند و استرس بی‌خودی به خودشان و بیننده‌ی بازی‌شان وارد می‌کنند و باز می‌رسند به نقطه‌ی شروع. فرناندو تورس نمونه‌ی پافشاری روی یک حماقت است برای من. (البته نه به اندازه‌ی کریس رونالدو که شاهکاری است واقعن در تیم پرتغال!) تورس هیچ وقت گل زن خوبی نبوده در اسپانیا و مربی‌ها همچنان نوک حمله را برای او کنار می‌گذارند و خیال تیم مقابل را از یک بازیکن راحت می‌کنند! برگ برنده‌ی اسپانیا اما داوید ویاست. او یک تنه بار گل نزدن‌های مهاجم اسپانیا را بر دوش می‌کشد و فرشته‌ی نجاتی است که به کمک تیم آمده و ناباورانه در گل زنی شانه به شانه‌ی رائول ساییده. خب، نفس راحتی بکشند باید اسپانیایی‌ها با داشتن ویا.
اما این میان تیم آلمان حکایتش جذاب بود برایم. تیمی جوان و یک دست و با اندیشه و چه و چه و چه. تا حالا نه گل زده و اگر اشتباه نکنم بعد از آرژانتین بیش‌ترین گل‌ را زده توی این تورنومنت. گل‌هایش هم آب‌دوغ خیاری و به لطف کمک‌داور و دفاع حریف نبوده. هر کدامش دیدنی بوده و جذاب و راضی کننده. بعد از بازی‌اش با استرالیا، به نظر آمد که استرالیا ضعیف‌ترین تیم جام است، ولی بعدن معلوم شد که ضعیف‌تر از استرالیا در این جام بسیار هست، آلمان تیم خوبی بوده. کلوزه، برخلاف رونالدو و تورس و باقی که در باشگاه‌های‌شان آقایی می‌کنند و دست به سیاه و سفید نمی‌زنند و ماتحتشان با نیمکت‌های کنار زمین آشنا نیست، از نیمکت ذخیره‌های بایرن آمده بود تا مثل همیشه گل‌های حساس را بزند و با آن لبخند عجیبش بگوید که ببینید، من کار خودم را بلدم. آلمان در بازی دومش گیر داورهای بسیار خوب جام افتاد و بدشانسی هم چاشنی شد تا تیم ده نفره‌ی آلمان بازنده باشد. امیدوارم در بازی با آرژانتین لااقل چنین بلایی سرش نیاید!
برای من بازی آرژانتین و آلمان، اگر با باختن آلمان تمام شود بازی، بازی آخر جام خواهد بود. برای دیدن باقی بازی‌ها هیجان خاصی نخواهم داشت. می‌شود یک جور آیین که ببینیم حالا امسال چه کسی قهرمان می‌شود.
امیدوارم فردا آلمان برنده‌ی بازی باشد و مارادونا حسابی اشک بریزد و برای دوربین‌ها، مثل همیشه، سوژه‌ی خوبی بسازد. امیدوارم فردا آلمان را بین چهار تیم ببینم و باز هم بتوانم بازی خوبش را تماشا کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر