۱۳۹۳ دی ۹, سه‌شنبه

از جا کندگی

تا جایی که می‌دانم، در داستان‌های ایرانی سال‌های اخیر کمتر به فضاهای شهری و به ویژه به تهران و ویژگی‌های آن اشاره شده است. به گمانم از دو جهت می‌شود به موضوع نگاه کرد. یکم این‌که کدام ویژگیِ تهران، کدام فضای تهران است که می‌شود روی آن انگشت گذاشت و تبدیلش کرد به لولایی مهم در یک داستانِ کوتاه یا بلند؟ قدیمی‌ترین چیزی که از تهران سراغ دارم، خیابانِ ولیعصر است که همیشه هم چنین نامی نداشته، هم‌اکنون دست‌خوش تغییرهایِ دائمی است و بعید نیست روزی از بیخ و بُن ناپدید شود. یا به عنوانِ نمونه‌ای دمِ دستی‌تر، در تهران کمتر کافه‌ای می‌شود یافت که بتواند چند سالِ پیاپی سرِ پا بماند و از صفحه‌ی روزگار محو نشود. همین‌طور هر محوطه‌ی تنگ یا گُشادی استعدادِ تبدیل شدن به کافه‌ای موقتی را دارد.
دوم این‌که رابطه‌یِ آدم‌هایِ هم‌خُرده‌فرهنگِ من به تهران، رابطه‌ای است «موقتی». رابطه‌ای موقتی که هیولایِ مهاجرت در بیش‌تر موارد آن را در هم می‌شکند، یا اگر هم مهاجرت آن را نابود نکند، تا همیشه «موقتی» می‌ماند. در رابطه‌های موقتی، از اساس تلاشی برایِ حفظِ رابطه وجود ندارد. وقتی رابطه‌ای همیشگی میانِ انسانِ تهران‌نشین و محیطِ زندگی‌اش وجود ندارد، تلاش برای ریختنِ حس، و حال و هوای آن در قالبِ واژه‌ها از قبل دود شده و به هوا رفته است.
تهران، شهر موقت است و موقتی بودنِ آن از جنسِ موقتی بودنِ شهرهایِ رو به پیشرفت‌های سرسام‌آور نیست. تهران از حالتی به حالتی دیگر بدل می‌شود، بی آن‌که تغییری کرده باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر