۱۳۹۳ آذر ۲۹, شنبه

در کلاس مکتب تهران

رسم بر این است که کیفیت از دل کمیت زاده می‌شود. اما اوضاعِ تئاتر در سال‌های گذشته استثنایی بر این قاعده است.
از این گذشته بعضی از قبیل جلال تهرانی از نردبان شهرت و «کلاس گذاشتن» معنای واقعی کلمه، بالا می‌روند و از پلکان پشتیِ کیفیت پایین می‌آیند. بعد از مخزن، فرصت نشده بود از گرداننده‌ی مکتب تهران ببینم تا همین دو روز پیش که دو دلقک و نصفی را دیدم. کارِ اخیر تهرانی نه نماینده‌ی پیشرفت است و نه نماینده‌یِ چیزی که بشود درباره‌اش حرف به درد بخوری زد. تنها می‌شود آن را به عنوان یکی از نمایندگی‌هایِ ابزوردیسمِ بی‌هدفِ این سال‌ها معرفی کرد.
از آن‌جا که گاهی مرز متن و حاشیه آشکار نیست، ادامه‌یِ حرفم را هم بگذارید به همین حساب، نه صفحه گذاشتن پشتِ سر کسی. در حاشیه‌یِ اجرایِ دو دلقک و نصفی، لایِ بروشور (عرفان واژه بده) تئاتر، کاغذی تبلیغاتی حضور داشت که علاقمندان را به شرکت در کلاسی چندمنظوره دعوت می‌کرد: نمایش‌نامه‌نویسی، کارگردانی و بازیگری. بسته‌ای کامل برای چکاندنِ هنر از دست‌کم سه انگشت با کمک تهرانی و مکتب تهران.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر