حال نرمی دارم. صدای پیانو ریختهام توی فضا. نسیم نرمی از پنجرهی این وری میآید تو و از پنجرهی آن طرف میرود بیرون. رفتهام یک نخ از سیگار فیلتر زردم را کشیدهام وسط هال. دراز کشیده و نیم نگاهی هم به انعکاسم توی شیشه. جورابهای رنگیام را پوشیدهام که گرم شوند پاهای سرد شدهام. کمی خاندهامات و فکر کردهام لابد آرشیوها برای همین روزهایند که من تو را کمتر دارم. که بیایم کلماتت را مرور کنم. نصفه نیمه حوصلهام سر رفته. چای خوردهام و شکمم قدری حالش خوب نیست. سایت سنجش قرار است سرنوشتم را منتشر کندو سرنوشت دو سال آیندهام را. هوم، گفتهام به خودم که لابد اگر قبول شوی جفتک میاندازی از خوشحالی. تو یک جای دوری لابد روزت را میگذرانی همراه مهمانت. لابد تو هم چای دم کردهای و خوردهای و حرفهای دوستانه زدهای. خستگی این وقت روز به سراغم آمده و بیحوصلگیاش. ریز ریزم، فکرم منسجم نیست و به هیچ چیز مهمی خودش را مشغول نکرده. منتظرم فقط میان این بیحوصلگی.
۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر