skip to main
|
skip to sidebar
بودگی
۱۳۹۰ تیر ۱۴, سهشنبه
همیشه نشستهام و فکر میکنم دارم چیزهایی مینویسم। با خودم یا آدمهای تویِ ذهنم حرف میزنم। اما وقتی میآیم فکر کنم که چه چیزی میگویم، میبینم هیچ کلمهای نیست। بازی گفتن است فقط। بازی نوشتن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
در جریان باشید
در جریان باشید | جریان دات آی ار
نسل جدید اساسدی با ساختار ۳D NAND Flash
۸ سال قبل
رفقا
Momentary Wind
Paris
تپههای جنوبی
هست شب، آری شب
کسان
داریوش آشوری
بايگانی وبلاگ
◄
2015
(10)
◄
سپتامبر
(2)
◄
ژوئن
(2)
◄
مهٔ
(2)
◄
آوریل
(2)
◄
ژانویهٔ
(2)
◄
2014
(55)
◄
دسامبر
(4)
◄
نوامبر
(3)
◄
اکتبر
(5)
◄
سپتامبر
(4)
◄
اوت
(6)
◄
ژوئیهٔ
(7)
◄
ژوئن
(4)
◄
مهٔ
(2)
◄
آوریل
(7)
◄
مارس
(13)
▼
2011
(3)
◄
اوت
(1)
▼
ژوئیهٔ
(2)
زندگی پوستِ خنکِ شانههای برهنهی زنی است.
همیشه نشستهام و فکر میکنم دارم چیزهایی مینویسم।...
◄
2010
(16)
◄
اوت
(2)
◄
ژوئیهٔ
(4)
◄
ژوئن
(10)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر