با برخاستنِ هر موجِ رسانهای -از قتل عام مردم کشور همسایه گرفته تا ماجراهای مربوط به وسایل روشنایی- بسیاری خود را موظف به نظردهی و موضعگیری میبینند. داستان بیشتر شبیه به حکایت آن فرهیختهای است که دید کسانی در صفی ایستادهاند و رفت ایستاد توی صف، که مبادا عقب بماند از چیزی.
راستش بسیاری از این موضعگیریها و رگِ گردن بیرون دادنها و دندان به دندان ساییدنها و اَخ و تُف کردنِ مردمان، تاثیر مشخصی ندارد. جز اینکه کسانی خیال کنند کارشان را کردهاند و وظیفهی اجتماعیشان را انجام دادهاند و دمار از روزگار دشمنان درآوردهاند. این بار حکایت آن دانشآموزِ اعتماد-به-سقف-داری است که از با خیالِ گرفتنِ بیست از جلسهی امتحان بیرون میآید و بعد از اعلام نتایج معلوم میشود سال بعد باید در همان پایه بنشیند.
البته در مثال هم جای مناقشه است. متاسفانه یا خوشبختانه کسی نتیجهی دعواهای فیسبوکی را اعلام نمیکند و اعتماد-به-سقف-دارها تا ابد چرندیاتشان را خواهند بافت.
راستش بسیاری از این موضعگیریها و رگِ گردن بیرون دادنها و دندان به دندان ساییدنها و اَخ و تُف کردنِ مردمان، تاثیر مشخصی ندارد. جز اینکه کسانی خیال کنند کارشان را کردهاند و وظیفهی اجتماعیشان را انجام دادهاند و دمار از روزگار دشمنان درآوردهاند. این بار حکایت آن دانشآموزِ اعتماد-به-سقف-داری است که از با خیالِ گرفتنِ بیست از جلسهی امتحان بیرون میآید و بعد از اعلام نتایج معلوم میشود سال بعد باید در همان پایه بنشیند.
البته در مثال هم جای مناقشه است. متاسفانه یا خوشبختانه کسی نتیجهی دعواهای فیسبوکی را اعلام نمیکند و اعتماد-به-سقف-دارها تا ابد چرندیاتشان را خواهند بافت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر