حالا که بحثِ ترجمههای غلط مانندِ لُخت رویِ جلد رفتنِ گُلشیفته داغ است، بگذارید از داستانِ به-درد-نخوری در مجلهی داستان، شمارهی عید 94، بگویم.
نخستین داستانِ بخشِ داستانِ شمارهی 53 مجلهیِ داستان، نوشتهای است از شخصی به نام فریده فرجامی با عنوان «کالبدشکافیِ یک سوال». بخشی از آن را بخوانیم:
«خانم رایا زیر لحاف خوابیده. لباسِ گلدار -گلهای آبی و صورتی- بدون کفش و جوراب. به جای اینکه روی دو پایش ایستاده باشد، دو پایش را از زیر لحاف بیرون آورده. پنجههای پایش را از زاویهی تازهای تماشا میکند. شَستِ پایش بهتر از بقیهی پنجهها تکان میخورد. مستقل از دیگر پنجهها خم و راست میشود. اما انگشتِ کوچک، آن آخر مانده و همراه با انگشتهای دیگر حرکت میکند. سه انگشتِ وسطی آزادی ندارند. مجبورند همراه انگشتان دیگر عقب و جلو بروند.»
اگر این داستانِ سوپر-بی-معنی را که پنج صفحه از مجله را اشغال کرده، زیر و رو کنید، تماماً با جملههایی از همین دست روبهرو خواهید بود. خانم رایا دراز کشیده روی تخت و با انگشتانِ پایش دست-به-یقه است.
این نوعی از داستانِ ایرانی است که نامش را «داستانِ کاناپهای» گذاشتهام: داستانهایی که یک نفر روی کاناپه نشسته (یا روی تخت دراز کشیده) و مشغولِ گزارش دادنِ چیزهایی است که میبیند. بیمصرفترین نوعِ نوشته. و متاسفانه آدمهایی با نوشتنِ اینها «اعتبارِ نویسندگی» هم برای خودشان دست و پا میکنند.
نخستین داستانِ بخشِ داستانِ شمارهی 53 مجلهیِ داستان، نوشتهای است از شخصی به نام فریده فرجامی با عنوان «کالبدشکافیِ یک سوال». بخشی از آن را بخوانیم:
«خانم رایا زیر لحاف خوابیده. لباسِ گلدار -گلهای آبی و صورتی- بدون کفش و جوراب. به جای اینکه روی دو پایش ایستاده باشد، دو پایش را از زیر لحاف بیرون آورده. پنجههای پایش را از زاویهی تازهای تماشا میکند. شَستِ پایش بهتر از بقیهی پنجهها تکان میخورد. مستقل از دیگر پنجهها خم و راست میشود. اما انگشتِ کوچک، آن آخر مانده و همراه با انگشتهای دیگر حرکت میکند. سه انگشتِ وسطی آزادی ندارند. مجبورند همراه انگشتان دیگر عقب و جلو بروند.»
اگر این داستانِ سوپر-بی-معنی را که پنج صفحه از مجله را اشغال کرده، زیر و رو کنید، تماماً با جملههایی از همین دست روبهرو خواهید بود. خانم رایا دراز کشیده روی تخت و با انگشتانِ پایش دست-به-یقه است.
این نوعی از داستانِ ایرانی است که نامش را «داستانِ کاناپهای» گذاشتهام: داستانهایی که یک نفر روی کاناپه نشسته (یا روی تخت دراز کشیده) و مشغولِ گزارش دادنِ چیزهایی است که میبیند. بیمصرفترین نوعِ نوشته. و متاسفانه آدمهایی با نوشتنِ اینها «اعتبارِ نویسندگی» هم برای خودشان دست و پا میکنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر