۱۳۹۳ دی ۲۰, شنبه

درباره‌ی شارلی‌بازی در مملکتی حاشیه‌ای

نکته این‌جاست که در میانِ هیاهویِ من شارلی هستم/نیستم، کسی یادی نمی‌کند از داستانِ کاریکاتور «توهین‌آمیز» مانا نیستانی، تعطیل شدنِ روزنامه‌ی ایران و مهاجرت اجباری یا خودخواسته‌ی مانا از آن یکی ایران. (مهاجرتی که احتمالاً هم برای مانا و هم برایِ تاریخِ کاریکاتور ایران بهتر بود!) آن زمان نه کسی شارلی شد، نه احمد و نه حتی مانا نیستانی. اگر هم می‌شد برای کسی نه مهم بود و نه به یادش می‌ماند و نه موضوعِی می‌شد برای هستم/نیستم‌بازیِ کسانی که عادت دارند خودشان را یا سرِ پیاز ببینند یا تهِ آن.
به راحتی می‌توانم روزنامه‌نگارانی ایرانی را تصور کنم که در دقیقه‌های استراحت و کشیدنِ سیگار، نظر می‌دهند که «تقصیرِ خودِ شارلی بود، هر که از هر دستی بدهد از همان دست می‌گیرد و اصلاً چرا باید توهین کرد که نتیجه‌اش بشود این؟» چنین کسانی نمی‌دانند حمایت از شارلی‌ها، نه حمایت از «توهین» است و نه ربطِ چندانی به شرق‌ستیزی و اسلام‌هراسی دارد. حمایت از چیزی است که اگر نبود، همکاران‌مان در زندان‌های فرانسه روزها را می‌شمردند و روزنامه‌های صبحِ پاریس، اخبارِ بخش‌نامه‌ای دریافت می‌کردند. طبعاً فرانسه هم نه جایگاهی در جامعه‌ی جهانی داشت و نه اصلاً برای کسی مهم بود که روزنامه‌نگارانش در زندان‌اند و یا دسته‌دسته در محلِ کارشان سلاخی می‌شوند. اولاند هم یحتمل مشغول تکذیب بود و انکار و شاید پرسیدنِ سوال از خبرنگارانِ کشورهایِ دیگر!
آزادیِ بیان، حفظِ آن و حمایت از آن هزینه‌های سنگینی دارد، اما نه به اندازه‌ی زندانی کردنِ روزنامه‌نگاران، توقیفِ فلّه‌ای رسانه‌ها و ایجادِ فضایی رُعب‌آور که حتی توانایی درست اندیشیدن را هم از شهروندان بگیرد، چه برسد به توانایی بیان کردن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر