یادم بیندازید روزی که سرم خوش بود و دلم شادان، چیزی بنویسم دربارهی مسخِ کافکا. که وحشت، تصورِ تبدیل شدنمان به موجودی در ردیفِ سوسک نیست. که امر وحشتناک این است که هیچ کداممان، هیچ صبحی، به سوسک تبدیل نخواهیم شد و مجبوریم هر روز لباسمان را بپوشیم، کیفمان را به دست بگیریم و کارمندوار خانه را ترک کنیم به مقصدِ شرکت/اداره/کار/تحریریه.
۱۳۹۳ شهریور ۱۷, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر